دانلود رمان مرفین | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دانلود رمان مرفین | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود رمان مرفین با لینک مستقیم, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان ایرانی

دانلود رمان مرفین | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

نام رمان: مرفین

 زبان: فارسی

 ژانر رمان: عاشقانه و اجتماعی

تعداد صفحات: 170

 نوع فایل: pdf

 حجم کتاب رمان عاشقانه: 3.35 مگابایت

 نویسنده: فاطمه عابدین زاده

 توضیحات:

در مورد دختری به نام آزیتا هست که توی یه صانحه تصادف پدر و مادرشو از دست میده، خانواده پدری تصمیم میگیرن آزیتا با پسر عموش (آرش) ازدواج کنه ولی این آزیتا خانوم زرنگ بازی درمیاره کاردیگه ای میکنه، تو همین گیر و دار تنهایی همه زندگیش زیر نور یک حس دلچسب میره.رمان مرفین رو از لاولی بوی دانلود و استفاده کنید...

قسمتی از متن رمان:

ازیتا بدو دیر شد الان ترافیک میشه دختر
_اومدم اومدم
چیزی دیگه جا نزاشتم اوم نه همه ورداشتم
مامان_لباس گرم وردار لختی ور نداری سرمابخوری رامسر الان یکم سرده هواش
_چشم چشم
لباسامو ورداشتم قرار بود باخاله نازی اینابریم رامسر
خداروشکر دیگه مدرسه ندارم دیپلم گرفتم نوزده سالمه رشته معماریم خوندم
بابا_دختر کجای بدو خاله اینام اومدن
_چشم بابا اومدممامان_خوبه تکی همین یدونه تو مارو دیونه کردی
_وا مامان
_یامان شوخی کردم یکی یدونه منی
مامان بغل کردم
خاله_فیلم هندیه دیرشد ساعت دوازدس
_سلام خاله
_سلام ازیتاخانم خوبی خاله
_مرسی من امادم بریم
مامان_برو توماشین الان مامیایم
_زودبیاین
رفتم توحیاط بابا باشوهرخاله حرف میزدن
بابا_چه عجب یکی اومد پایین
شوهرخاله_سلام ازیتاخانم خوبین
_سلام عموسروش خوبم یلدارکجاس
_رفت مغازه الان میاد
یکی پشت سرم بلند گفت
_پخ
_وای ترسیدم
یلدا_بابافهمیدیم توشیری
منویلدا ازبچه گی باهم بودیم هم سن همم هستیم حتا تومدرسه و رشته باهم بودیم
یلدا_بیاتوماشین ما بشین _نوچ اها راستی بابا ماشین بردی برای معاینه فنیبابا_اره
دخترگلم بردمشوهرخاله _یکی بره اون دونفرصداکنه
یلدا_من میرم
یلدا رفت خاله مامان صدا کرد
بابا_خب راه بیوفتیم
شوهرخاله_ازچالوس بریممن_اره ارهبابا_ازیتامیگه اره یعنی اره دیگه
#پارت دوم
سوارشدیم راه افتادیم
مامان_ازیتا بیا پرتقال بخور
_نه نمیخورم بده بابا_پرتقال خوبه همین یدونه بخور
ازدست مامان گرفتم خوردمهندفن گذاشتم توگوشم اهنگ گوش میدادم _ باباوایسین
وایسین
مامان_چی شده دختر
_دستشوی دارم
بابا_وایسا یه جاخوب پیداکنم وای میسیم یه جای ام میخوریم
_فقط زود
پنج دقیقه فقط دنبال یه جا بودن_همین جاوایسین دستشویم داره
یه جایوایسادیم که بغلش مغازه بود بابا ازهولش باسرعت یه جانگه داشت یه ذره نزدیک
دره بود
بابا_بدو برو
_اینجاخطر داره بغل دره این که
مامان_نترس برو چیزی نمیشه ترمز دستی بکش سیاوش
ازماشین پیاده شدم یکم رفتم جلو تر صدای بدی شنیدم برگشتم دیدم
#پارت سوم
چیزی که دیدم باورم نمیشد
اول به فکرم رسید شاید
ماشین بابا جلوتر رفته ولی نه نبود
با توقف ماشین ها و جمع شدن مردم به اون طرف رفتم با دیدن اون صحنه خشک شدم
نه باور نمیشه نه امکان نداره ماشین بابام بود نه خدایی من امکان نداره نه
با تمام وجود جیغ زدم دیگه چیزی متوجه نشدم فقط سیاهی مطلق بود
وقتی چشمم رو باز کردم همه جا سفید بود نور چشمم رو اذیت میکرد مجبور شدم چشم
مو ببندم و دوباره باز کنم
دیدم بهتر شد ولی من کجام اینجا کجاست
خیلی به ذهنم فشار اوردم ولی چیزی یادم نیومد
در باز شد دختر جوونی با لباس های سیاه و چشماهی اشکی و قرمز امد طرفم
-ازیتا جونم خوبی خداروشکر بلاخره به هوش امدی خواهری
-بزار به مامان اینا خبر بدم نگرانتن
-با رفتن دختر از تعجب بیرون امدم این کی بود چی میگفت
-خاله قربونت بشم خوبی دخترم
-وقتی دید با تعجب

دانلود رمان مرفین | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

جهت جبران هزینه ها بعد از پرداخت مبلغ 2000 تومان لینک دانلود مستقیم به نمایش در میاد

پرداخت آنلاین و دانلود

مطلب مورد نظر خود را نیافته‌اید؟

۶۱ بازدید ۹۶/۰۳/۲۶

مدیر

سایت تفریحی فان کده...
ما را در سایت سایت تفریحی فان کده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میلاد بازدید : 440 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 16:04

خبرنامه